کلمه خداوند

مسیح و مسیحیت

کلمه خداوند

مسیح و مسیحیت

با سلام
مراجعه کننده گرامی
وبلاگی که مشاهده می کنید قصـد دارد،به هرآنچه که مربوط به حضرت مسیـح و دیـن مسیحـیت می شود از نقد تا توصیف بپردازد. یکی از اصـول و قوانین این وبلاگ احترام به تمامی گرایش ها می باشد.
وبه خود اجازه نمیدهد به صرف اختلاف نظری به طرف مقابل خود توهین کند.بحث هایی که در برخی مطالب صورت میگیرد نیز باید شامل این اصل باشد واحترام متقابل رعایت شود.
از خـداوند سبحان مسألت دارم تا این وبلاگ چراغی باشد برای جویندگان راه. و امیدوارم که شـما مراجعه کننده گرامی با نظرات خود بنده را در این مسیر یاری فرمایید.

و من الله الهدایة


کتاب گرانقدر انیس الاعلام فی نصرة الاسلام نوشته عالم و دانشمند بزرگ جناب محمد صادق فخرالاسلام است که بعد از تشرف این بزرگوار به اسلام به قلم تحریر در آمد. وی در این کتاب سیری را دنبال می کند که ابتدا با سرگذشت زندگی خود آغاز می شود و در ادامه به ترتیب توصیف برخی آموزه ها و مفاهیم کتاب مقدس، نقد و بیان اشتباهات و تحریفات این کتاب و مسیحیت انحرافی ،بشارات کتاب مقدس به رسول اکرم صلی الله علیه و آله می پردازد، و در پایان از جایگاه و شخصیت اهل بیت علیهم السلام سخن می گوید.
و در ادامه می توانید کلیتی از زندگی این عالم برجسته را مطالعه فرمایید. همچنین لینک دانلود این کتاب ارزشمند را می توانید در ادامه دریافت کنید.


دانلود:

انیس الاعلام جلد 1

انیس الاعلام جلد 2

انیس الاعلام جلد 3

انیس الاعلام جلد 5


نیم نگاهی به سیر زندگی عالم بزرگ جهان اسلام جناب محمد صادق فخرالاسلام رحمه الله...


وی از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت. سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد. وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرقه های پروتستان و کاتولیک، به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتاب های تورات، انجیل و سایر علوم رایج نصرانیت در آن زمان را به خوبی فرا گرفت.
در دوازده ساله بود که به درجه «قسیسیت» نایل آمد. وی این مرحله از روحانیت را کافی ندانسته، زادگاهش را به قصد واتیکان ترک و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمین های زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیت وارد حوزه علمیه جهانی مسیحیت شد. او در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت.
اقامت او در واتیکان حدود ۶ سال طول کشید و در این مدت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیت؛ بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دین و نیز احکام و فروع آن ها احاطه کامل پیدا کرد. وی از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود به شمار می رفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود.
تحصیلاتش در آیین مسیحیت تا هجده سالگی طول کشید. تا این که حادثه ای شگفت منجر شد وی سری از اسرار بزرگ عالم را کشف کند. حادثه ای که راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره راه های انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد. وی آن حادثه را چنین نقل می کند:

بعد از ورودم به واتیکان نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت. از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود. عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم می کردند. و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او با اشتیاق کامل بهره می بردند. در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت. از اینرو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلید های محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود. از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود می گفتم: لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده است و نمی خواهد من آن ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا می خواهد. این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و درکلاس درس حاضر نشد. مرا طلبید و گفت: به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمی توانم در درس حاضر شوم و به آن ها بگو بروند. من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶؛ حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ، آمدن او را بشارت داده بود.
هر کس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدند. من هم نزد استاد آمدم. گفت: شاگردان در مورد چه بحث می کردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هر کس نظری داشت. استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر می دانم. گفت تو مقصر نیستی؛ ولی همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم می شود.
اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بی خود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم. استادم گریه کرد و گفت: ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم. اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد؛ مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانواده ام. من نیز به اسماء الاهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم. گفت: ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم. آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بود. گفت: ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ است؛ آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب های تفسیر، لغت و ترجمه های مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند.
ای فرزند روحانی! دین مسیحیت به خاطر ظهور حضرت محمد ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی برده ایم؛ ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خود داری می کنیم. گفتم: ای پدر روحانی! آیا مرا امر می کنی که داخل دین اسلام شوم! گفت: آری، اگر آخرت و نجات را می خواهی باید دین حق را قبول کنی. و من همیشه تو را دعا می کنم.
چون آن دو کتاب و گفته ها و تأیید های استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد. در آن لحظه اندیشه ای جز اسلام و پیام آور آن در سر نداشتم؛ از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.

محمد صادق، بعد از پی بردن به حقانیت اسلام، واتیکان را به قصد زادگاهش ارومیه، ترک کرد و جز چند جلد کتاب و وسایل شخصی چیزی با خود همراه نکرد. او بعد از زحمات بسیار وارد شهر ارومیه شد و در آن جا شبی به طور مخفیانه به جناب شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه نمود. جناب شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنابر درخواست محمد صادق، چکیده ای از عقاید و برنامه های اسلامی را به او تعلیم داد.

بعد از پذیرش رسمی اسلام، مدتی از ابراز آن در بین هم کیشان قبلی خود، خودداری کرد تا مبادا موجب آزار او شوند و یا به خاطر ضعیف بودن اطلاعات اسلامی اش، در مناظره با آن ها عقیده اش به ارتداد کشیده شود، از این رو برای احاطه بر مبانی و اصول عقاید و معارف اسلامی، به تحصیل نزد استادان مقیم شهر ارومیه از جمله شیخ حسن مجتهد پرداخت و علوم مقدماتی حوزه را در آن شهر در اندک زمانی به پایان برد.
سپس در حدود سال (۱۲۸۵ هـ . ق) برای کسب مراحل عالی علوم دینی و کسب کمالات معنوی راهی عتبات عراق شده، و در شهر های نجف، کربلا و سامرا، در محضر استادان و فقیهان بزرگ حاضر شد و فقه و اصول را تا حد اجتهاد فرا گرفت. در دیگر رشته ها نیز همان طور که از آثار وی بر می آید، به ویژه رشته کلام و تفسیر قرآن، احاطه کافی پیدا کرد. از این رو او را دانشمند متتبع، متکلم فاضل، پژوهشگر آگاه، عالم متبحر و ژرف نگر، شبهه شناس، آگاه بر اصول مناظره و دارای اطلاعات گسترده در ادیان مختلف به ویژه مسیحیت و یهودیت معرفی کرده اند.

شیخ محمد صادق، علاوه بر سفر به واتیکان و عتبات عالیات، سفری دیگر به مشهد مقدس نمود. وی در شعبان سال ۱۳۰۴ هـ . ق شهر ارومیه را به قصد مشهد مقدس و برای زیارت حضرت ثامن الائمه ـ علیه السلام ـ ترک کرد.
این سفر، بسیار پر خاطره و طولانی بود و در عین حال منشأ برکات فراوانی شد. او از طریق شهر های سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و ... به آن شهر مقدس سفر کرد. مردم آن شهر ها بعد از آگاهی از ورود او به شهرشان از او استقبال شایانی می کردند و از او درخواست توقف طولانی و ترتیب جلسات وعظ، خطابه و مناظره با اقلیت های مذهبی می نمودند. او بنابر این درخواست ها در هر شهری که وارد می شد منبر می رفت و در مورد معارف و عقاید دین اسلام به سخنرانی می پرداخت. وی علاوه بر آن به وعظ و ذکر مصیبت اهل بیت ـ علیهم السلام ـ اقدام می کردم، و در صورت فراهم بودن زمینه، با عالمان مسیحی مقیم آن شهر ها به مناظره می پرداخت.
نمونه ای از آن توقف ها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک رمضان در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع می کردند.
در شهر سلماس بود که گروهی از کشیشان، در خانه یکی از اعیان شهر به نام «حاجی احمد دلمقانی» تجمع کردند و از شیخ محمد صادق درخواست مناظره نمودند. شیخ محمد صادق نیز با اطمینان و آرامش خاصی به آنان جواب مثبت داد و همراه علاقمه مندان به مناظره، وارد منزل حاجی احمد دلمقانی شد. در آن مجلس بین کشیش ها و وی مناظره جالب و عجیبی اتفاق افتاد و شیخ محمد صادق با استناد به ادله فراوان از جمله استناد به کتاب های مسیحیان، حقانیت اسلام را اثبات کرد و به تمام گفته ها و دلیل های آنها، جواب قانع کننده و و مدلل داد. در این مجلس بود که یازده نفر از مسیحیان به شرف اسلام مشرف شدند.
شیخ محمد صادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم ربیع الاول سال (۱۳۰۵ هـ . ق) وارد مشهد مقدس شد. وی بعد از زیارت حرم مطهر حضرت رضا ـ علیه السلام ـ مدتی در صحن مقدس رضوی به سخنرانی و تبلیغ معارف دینی پرداخت که چند ماه ادامه داشت. شیخ محمد صادق بعد از زیارت حرم مطهر رضوی ـ علیه السلام ـ مشهد مقدس را به قصد تهران ترک کرد. اواخر شعبان سال (۱۳۰۵ هـ . ق) وارد این شهر شد. عالمان و سرشناسان و مردم متدین و عالم دوست تهران، بعد از آگاهی از ورود آن عالم فرزانه، به استقبال او و همراهانش شتافتند، و تا مدت ها در منزل خود از او پذیرایی نمودند.
ناصر الدین شاه
نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد. در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه قاجاربه «فخر الاسلام» ملقب شد وشاه او را به دفاع از حریم اسلام در برابر القاء شبهات از ناحیه مسیحیان تشویق نمود.
کتاب انیس الاعلام از مجموع آثار به جا مانده از شیخ محمد صادق فخر الاسلام بر می آید، آخرین مقصد او در این سفر طولانی، شهر تهران بوده و او تا آخر حیات پربرکتش در آن جا ماندگار شد و به خدمات علمی و مذهبی اشتغال ورزید.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">